در نکوهش بدی !
شاعر : مجید رحمانی صانع
صـــد بـار بــدی کردی و دیــــــدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت ...! که دیدی ثمرش را !
هر کس به تو بد کــــرد ، نیاور تو به رویـش
در فرصـــــــت مطلـــــوب درآور پـــدرش را
آنـــــــگاه اگــــــر کینــــــه تو کم نشــــد از او
بعد از پدرش، گیر ســـــــراغِ پــســــــرش را
خوب اســـــــت که آدم به کـــــــــسی بد ننماید
خوب اســــــــت بپاید همـــــــــه دور برش را
یـــــا اینــــــکه اگر کار بــــــدی کرد، بـــداند
بـــــاید به طریقی بــــــــــــکند پاک اثرش را
آنـــــــــــکس که خرش میرود آنجا که نبـاید
حتمـــــاً نـــــگرفته جــلـــــوی کار خرش را
آن یــــار که ارقامِ حســــابش شده میــــلیارد
باـــــید که نگیرند جــــــــــــــلوی سفرش را
برعـــــــــــکس، بگویند هنر کرد که دررفت
در گینس هم ثـــــــــبت کنند این هنـــرش را
در راه اگـــــــــــــر رد شــــــــده باشند ز ...
بــــــــایــــــد بــپــــذیـــــرند تمامِ خطرش را
دادیـــــــــــــــــــم پر و بالش و حالا نگرانیم
دیــــــگر نتوانیم بچیـــــــــــــــــنیم پرش را
گفـــــــــــتند که خوب است ببخشیم بدی را
بــــــــــــخشیدم و هر مرتبه دیدم بَتَرش را
شـــــــــــلوارِ لیِ گل پسرش بس که میافتد
مردم همـــــــــــــه دیدند دو ثلث کمرش را
بسیار از این جنس مـــسائل همه جا هست
بگذار نگوییم از این بیشـــــــــــــــترش را
خالق سرِ خلقت، نظر از خـــــــلق نپرسید
خوب اســـــــــت بپرسند از آدم نظرش را
هشـــــــــــــدار! شب شعر درش باز نماند
این بهتر از آنســــــــــت که بندند درش را
ادامه مطلب در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
نه چنانیم که آب از سرمان رد بشود
نگذاریم که این فاجعه بی حد بشود
بـه تولی و تبـــری شده تاکید ولی
یکی از این دو مهم، گاه موکد بشود
من ز ترس عدو از مرقدتان فهمیدم
لایق هر جسدی نیست که مرقد بشود
بی گمان نطفه او را دو حرامی بستند
هرکه با آل محـمد و علی بــد بشود
شیعه یک بار در و سیلی و غربت دیده
حـاش لـلــه بگذارد که مجـدد، بشـود
حاش لله بگذاریم پس از این حرمـی
جای ولـگـردی مشتی سگ مرتد بشود
بــاش تا حکم جهادی برسد، تا ظالم
در دم و بـــــازدمش نیز مردد بشود
هدف بعدی او حضرت زینب (س) باشد؟
مــــگر این بار ز روی جسـدم رد بشود!
باز ای شــــیعه بگو: شکر خداوند حکیم
که نشــــــد مادرمان صاحب گنبد بشود
روی ادامه مطلب کلیک کنید.
ادامه مطلب...
" مرگ"
روزی من نیز خواهم مرد
وصدایم را به ابدها خواهم برد
و زمینم را به تو خواهم بسپرد ... ادامه در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب...
" پيش از اينها..."
يش از اينها فكر مي كردم خدا
خانه اي دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس و خشتي از طلا ... ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
" تو مهتابي" " با تشكر از : شيرين گرامي " " تاريخ ارسال : 3/4/1385 "
تو مهتابي تو بي تابي
تو روشن تر ز هر آبي
تو خوبي پرز احساسي
ولي من خسته و تنها .... ادامه در ادامه ی مطلب!
ادامه مطلب...
"خستهام از اين كوير"
خستهام از اين كوير، اين كوير كور و پير
اين هبوط بيدليل، اين سقوط ناگزير
آسمان بيهدف، بادهاي بيطرف
ابرهاي سربهراه، بيدهاي سر به زير ... ادامه مطلب
ادامه مطلب...
"نامي از هزار نام"
اي شما!
اي تمام عاشقان هر كجا!
از شما سوال ميكنم:
نام يك نفر
در شمار نامهايتان اضافه ميكنيد؟ .... ادامه مطلب
ادامه مطلب...
" سكوت خدا"
شاید غزلی بگویم...
شاید غزلی بگویم دراین کوچه های تنگ دنیا
شاید از درددلی بگویم با خدای این دو دنیا
شاید روزگاری من هم سکوت خدا را بشنوم
شاید روزگاری من هم به آن آیین بگروم
شاید امشب شاید امروزو شایدم فردا نمی دانم ......... ادامه مطلب
ادامه مطلب...
تنهايي
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روئيد با حسرت جدا كردم ...
ادامه مطلب...
پشت دریاها
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست...
جهت مشاهده ی ادامه ی شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید.
ادامه مطلب...
اسم دلم
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود ...
جهت مشاهده ی ادامه ی شعر روی ادامه مطلب کلیک کنید...
ادامه مطلب...